باید خودم رو مرتب کنم. ذهنم رو جارو بکشم. ریههام رو بندازم تو | نَباید و فَکت
باید خودم رو مرتب کنم. ذهنم رو جارو بکشم. ریههام رو بندازم توی وایتکس. قلبم رو بشورم و پهن کنم جلوی آفتاب. هدف رو گردگیری کنم. خاطرات رو بریزم توی کیسهی زباله و بذارم دم در و برگردم و از تو؛ از نو، از نو، از نو شروع کنم.