2023-04-29 20:41:17
در این فاصله طولانی بین دو فیلم، کامرون وقت خودش را صرف کسب تجربه و جستوجو در دنیای زیر آب کرده است. شرکت در ساخت چندین مستند علمی درباره دنیای زیر دریا و البته سفر جسورانه او به گودال ماریان، عمیقترین نقطه زیر آب در کنار کنکاش در عمیقترین نقاط دیگر اقیانوسها، از جمله پروژههای جیمز کامرن در این سالها بوده. در نهایت او همه اندوخته و تجربه گشتوگذار چندین سالهاش از دنیای زیر آب را در دنباله جدیدش به کار گرفته است.
کامرون برخلاف بسیاری از مدعیان علمی-تخیلیساز، کمتر اسیر تکنولوژی میشود و میداند که تجربه زیسته، حتی در ساخت یک علمی-تخیلی خوب چقدر مهم است. او میداند که بدون ساختن و پروراندن یک جهان مستقل که برای مخاطب قابل باور باشد، ساختن یک علمی-تخیلی خوب ممکن نیست. باید دانست همواره یک پای دنیای خیال در جهان واقعیت است و بدون تجربهای غنی و خوب از واقعیت، جهان خیالین درستی خلق نخواهد شد.
کامرون در قصهگویی مثل سابق به ساختار کلاسیک قصه پایبند مانده که این در نوع خودش تحسینبرانگیز است. او ثابت میکند که همچنان تعریف قصههای ساده با ساختار کلاسیک، میتواند خیل عظیم تماشگران را جذب سینما کند و نیازی به ساختار شکنی گهای احمقانه و خودنمایانه برای جذب مخاطب نیست.
فیلمنامه، یک سوم ابتدایی را صرف معرفی دوباره کاراکترها، جهان پاندورا و ایجاد حادثه محرک برای ادامه فیلم میکند. البته معرفی ابتدایی او کمی بیش از حد معمول طولانی شده و حدود 50 دقیقه طول میکشه تا زمینهچینی داستان تکمیل شود.
در پرده میانی، داستان افت محسوسی میکند. به نظر میرسد که کامرون بیش از حد جذب آب شده و زمان زیادی _بیش از چهل دقیقه_ را صرف معرفی دنیای زیر آبهای پاندورا میکند. عشق و علاقه کامرون در این سالها به دریا، به قدری بوده که حیفش آمده به راحتی از این قسمت عبور کند. او ترجیح داده وقت زیادی را به دور از مسئله اصلی و محوری قصهاش صرف پرداخت دنیای زیر آب کند. اگر چه این کار باعث گسترش شناخت مخاطب از دنیای سیاره پاندورا میشود، دیدن تصاویر تخیلی و کارت پستالی از زیر دریا با فریم ریت بالا، تجربه خیلی جذابی است که در کمتر فیلمی شاهدش هستیم. اما وقتی اینها در متن قصه اصلی قرار نمیگیرد، باعث خستگی مخاطب میشود.
اما فیلمنامه در یک سوم پایانی به مسئله اصلی برمیگردد و همراه اکشن خوب و سرپای خودش که کامرون متخصصش است، تجربهای فوقالعاده برای مخاطب رقم میزند.
به نظرم سکانس دردناک و شگفتانگیز شکار نهنگها (تولوکونها) یکی از بهیادماندنیترین لحظات فیلم است. جایی که کامرون موفق شده به خوبی نشان دهد که چطور آز و طمع سرمایهداری و انسان امپریالیست، باعث نابودی طبیعت میشود. قبل از این سکانس، همذاتپنداری ما نسبت به ماهیت شگفتانگیز نهنگها ایجاد شده و حالا ددمنشی بدمنهای داستان، خشممان را به اوج میرساند. سکانسی فوقالعاده که در حین آن باید چندبار به خود یادآوری کنیم که چیزی که درحال دیدنش هستیم، نه درجهان واقع، که تماما خیالیست!
در نقطه اوج و نبرد نهایی طولانی فیلم، اکشن کامرون که حالا کاملا به بلوغ خودش رسیده، تجربهای عالی و لذتبخش رقم میزند. البته کامرون با ایجاد مشابهتهایی از تجربههای قبلیاش، لحظاتی ما را به یاد تایتانیک و ترمیناتور میاندازد. در مجموع قطعا بهترین قسمت راه آب پرده پایانی آن هست.
اما به نظرم بزرگترین مشکل «راه آب» نه چند مورد شخصیتپردازی ضعیفش است و نه آشفتگی قسمتهایی از فیلمنامه یا زمان بیش از حد طولانی قسمتهایی از فیلم. بلکه افتادن کامرون در دام عرفانزدگی است.
درخت مقدس که در هر دو شماره آواتارها جایگاه مهمی دارد، در عرفان کابالای یهودی به اسم درخت زندگی شناخته میشود و البته کامرون حتی ابایی از ارجاع مستقیم به آن ندارد. در کابالا درخت واسطه انسان و آسمان شناخته میشود و طبق اسطورههای یهودی، در بهشت عدن در آسمان هفتم، درختی به نام درخت زندگی وجود داره که ارواح از آن پدید میآیند و به نوعی مادر طبیعت است. در آموزههای کابالا، درختان نه تنها جایگاه نفس و ارواح انسانیاند بلکه خودشان هم نفس و آگاهی دارند.
آنچه مشخص است، کامرون سعی در معرفی نوعی عرفان به عنوان آلترناتیو یا نسخه بدیل سرمایهداری دارد، عرفانی که در جهان پاندورا تنیده شده. اما فیلم ملات سینمایی و روایی کافی برای طرح و تبیین این آلترناتیو را ندارد.
اما در مجموع « آواتار ۲» در کارنامه کامرون، فیلمی نسبتا خوب و نه خیلی خوب یا عالی به حساب میآید، اما حداقل نسبت به دیگر علمی-تخیلیهای امروز سینما، یک سر و گردن بالاتر است.
محمدامین سوهانی
[۲ از ۲]
@artopium
463 views17:41